امروز اگر سرخ بیفتیم به خاک ...

 

 

بهتر که در میخانه ها پیوسته باشیم

تا زسلمانی ز ریشش بسته باشیم

 

عالیجنابان زور این بازو هنر نیست

یک مَن محاسن تا سر زانو هنر نیست

 

باید که چشم سوئ زن را بسته باشیم

تا دکمه های پیرهن را بسته باشیم

 

لازم نکرد از آسمان باران بریزید

باید به مسجد هایتان ایمان بریزید

 

این دین جعلی را بیا گردن بگیریید

با قلقل ِیک آیه هفت تا زن بگیرید

 

ای حاجیان منقل و سیخ و می و بنگ

لبیک   لا   باریکی   دور   کمر   تنگ

 

ما قبله را ، ما کعبه را ، ما گم نکردیم

اصلا   طواف   بیوه   مردم   نکردیم

 

این صیغه ای های جوان مال شماها

اسلام سیخ و استکان مال شماها

 

این شاعر شوریده سر مذهب نخوانده است

الله وکیلی یک نماز شب نخوانده است

 

اما خدا را سفره نانش نکرده است

خون کسی را در گریبانش نکرده است

 

تنها گناهش شعرهای عاشقانه است

لپ غزل هایش توئی ،باقی بهانه است

 

ارباب سر در لاک های منقل و سیخ

یا من شهادت می دهم یا برگ تاریخ

 

 

حال همه ما خوب است ، اما تو باور نکن

 

 

امروز باران بدون هیچ ملاحظه برای دل های عاشق بارید . آسمان هم باید عاشق باشد که این چنین بی مضایقه می بارد .

هرگز گوش کرده ای که دست های من چه مظلومانه فراق حضور تو را فریاد می کنند؟

گاهی وقتها که به دلم سر می کشم ، فقط توئی و تو!!!

نمی دانم چرا اینقدر برای من بزرگی .

دیشب چشمانم را برایت قربانی کردم ، اما تو حتی در خواب هم به سراغم نیامدی

ای نازنین ترین 

حرف های تنهائی ام ، اگر به گوش تو نرسد ، چقدر بیچاره ام

من در ایستائی تلاش عاشقانه خویش ، دست به زانوان خویش گرفته ام و دست را سایبان چشم کرده ام و چشم دوخته ام به جاده زمان

شاید بی واسطه بیائی

ای ماندگارترین صخره عاشق ، روح من استواری ترا می ستاید

بیا و من را از خویش بازستان که تنها حضور تو مرا معنا می کند

بعد از تحریر:

تو را به جای همه كساني که نمی‌شناختم دوست می‌دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم
برای خاطر عطر گستره‌ی بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می‌شود،
برای نخستین گل،
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی‌رماندشان
تو را به جای همه كساني که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم


تو را برای دوست داشتن دوست می‌دارم

 

 

عدالت

 

 

قبل از تحریر:مهم ترین شعار دولت کریمه !!! دکتر!!! احمدی نژاد ایجاد عدالت برای مردم است . اما این عدالت چیست و چگونه است خود سوالی است که جواب آن در درک متن زیر و درک فضای روز جامعه نهفته است .

عدالت

عدالت مفهومی است آنقدر انتزاعی و جامه ای است آنقدر فراخ که عملا بر تن هر چیزی می توانید آن را بژوشانید عدالت نه جلوی چیزی را به صورت سلبی می گیرد و نه چیزی را به صورت ایجابی بوجود می آورد و به همین خاطر است که عدالت در فلسفه اخلاق بحث بسیار دشواری است .

اما جواب سوال قبل از تحریر در ارتباط بین اخلاق و سیاست می باشد . بله اخلاق و سیاست با هم مرتبطند . ارتباطشانهم از طریق مفهوم کلیدی عدالت می باشد . در واقع دموکراسی ، چهره سیاسی عدالت است . عدالت چندین چهره دارد.

اما دموکراسی چیست بحثی است بس طولانی که شرح آن در این مختصر نمی گنجد ولی به طور خلاصه ، زمانی به سیستم اداره یک جامعه ، دموکراسی نام نهاده می شود که سه وظیفه نصب حاکمان ،نقدحاکمان و عزل حاکمان توسط مردم امکان پذیر باشد.

پی نوشت : یه نفر داشت حرف می زد ،با طناب خفه اش کردن . یکی گفت چرا با طناب خفه اش کردین ؟ کتکش زدن . یکی دیگه گفت چرا کتکش زدین ؟ صلاحیتش رو رد کردن

پلورالیسم دینی

 

 

قبل از تحریر: پلورالیسم دینی مهم ترین گزاره ای است که بزرگترین جدل های دینی را در بین روشنفکران به خود اختصاص داده است . مدعیان اسلام قائل به یگانگی دین خود هستند و هر دین دیگر را نفی می کنند که در مقابل آن دو نظریه وجو دارد .

نظریه اول پلورالیسم دینی است که توسط جان هیک به تکامل رسید که در این پست به آن خواهیم پرداخت و دیدگاه دیگر نظریه وحدت ادیان است که توسط سیدحسین نصر به جامعه معرفی گردید

پلورالیسم دینی

در فلسفه گزاره های دینی اصیل نیستند . یعنی صحت و سقم آنها در صورتی مشخص می گردد که در آخرت پرده ها برافتد یعنی درستی یا نادرستی گزاره های دینی در جائی فراتر از این دنیا قابل بحث و بررسی هستند و با منطق و فلسفه هرگز نمی توان یک گزاره دینی را تائید یا تکذیب کرد . این نظریه همان روایت دکارت پوپری  از دین است که تلاش می کند نشان دهد که گزاره های دینی ابطال پذیرند . پس صدق و کذب بردار هستند .

هیک  معتقد بود که چون بقیه همانقدر حق دارند که ما داریم . پس از دل این آموزه تساهل و تسامحی بر می خیزد که طی آن انسانها می توانند در صلح و آرامش زندگی کنند.

 

پی نوشت : نیکوس کازانتازاکیس در یکی از کتابهایش داستان دو مرد مسیحی و مسلمان را نقد می کند که در آن مشغول شراب نوشی هستند . مرد مسیحی که سخت مست شده است به مرد مسلمان می گوید : به نظر تو اگر محمد ومسیح هم مثل من و تو از یک شراب نوشیده بودند هرگز جنگ بین مسلمانان و مسیحیان در می گرفت ؟

کمدی درام تراژدی

 

 

 

برنارد شاو

             را به شب افتتاح یک نمایش دعوت کردند . بعد از پایان نمایش  کارگردان از او پرسید :

                                ""فرق کمدی و درام و تراژدی در چیست ؟""

شاو جواب داد:

             عزیزم

              بی اطلاعی شما از کمدی و درام و تراژدی

              برای من کمدی

              برای تماشاچی ها درام

              و برای خودتان تراژدی است

بوسه

 

 

پس از من

            هرکس که ببوسدت

 

بر لبانت تاکستانی را خواهد یافت

                      که من کاشته ام ."نزار قبانی"

عبادت

 

 

 

ترجیح می دهم که بر روی موتورسیکلت باشم و

به خدا فکر کنم

تا اینکه

درکلیسا باشم و

به موتورسیکلت فکر کنم

"مارلون براندو"

دموکراسی

 

 

 

 

دموکراسی

           آری ! همیشه و همه جا

 

اما

          با دیوانه ای چون من چه می کنی

                           که به دیکتاتوری عشق تو رای می دهم