کمدی الهی

گه تمام زندگی اش را گرفته بود . از آن دست مصیبت ها که درست شدنی نیستند . پدر و مادرش را در تصادف از دست داده بود . عشق اش را در جدالی نابرابر به رقیب واگذار کرده بود . کلیه هایش از کار افتاده بودند . حتی خودش هم نمی دانست که از خدا رهائی از کدام مصیبت را بخواهد و اصلن خدا باید چگونه او را از این بدبختی ها نجات دهد . خدا و بنده اش هر دو درمانده بودند .ناگهان فکری به ذهن خداوند رسید ،سفری به شمال برایش تدارک دید تا حالش عوض شود . و درست سر یک پیچ ،پیچید به سمتی که شاید خداوند بتواند کمی با او معامله کند.

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

 

می‌دانی؟ من از روزی که به دنیا آمدم بر تو عاشق بودم، زمانی که هنوز به دنیا نیامده بودم، حتی! می‌شناختم کرشمه‌های راه رفتنت را، دوست می‌داشتم آرام سخن گفتنت را، دیوانه‌ام می‌کرد همان طور که حالا  آرامشت دیوانه‌ام می‌کند.

در تمام سال‌های کودکی، در کوچه پس کوچه‌های جوانی این تو بودی که بزرگ شدی در من، سر به آسمان سائیدی و اصلن در تمامی عشق های زندگی‌ام، بوی تو بود که مرا مست به این سوی و آن سوی می ‌کشاند . ولی اکنون تو را یافته‌ام.

همه‌ی این حرف‌ها لاف هم که باشد، عزیز من! پس چگونه است که می‌توانم تو را از بین هزاران نفر تشخیص دهم و یا آرام گام بر داشتن‌ات را از بین این همه راه رفتن‌ها تشخیص دهم، چرا طوسیِ رنگ لباس تو فرق می کند با بقیه‌ی طوسی‌ها، چرا ناب ترین عواطف انسانی هجوم می آورند بر من قبل از دیدارهای ناگهانی‌مان.  چرا فقط تو هستی که حتی با اخم های درهم‌ات هم، مهربان به نظر می رسی.

اما عزیز من! حتی اگر همه‌ی این حرف ها دروغ باشد و ساخته‌ی ذهن خیال پرداز من، آن روز سرد با آن قرمزای غم انگیز آسمان را هرگز فراموش نمی‌کنم که با حضورت چگونه نشئه دواندی درون رگهام نگفتنی! و چگونه با نگاهت شیرین‌ترین شعرهای عاشقانه را نوشاندی بر لبهام و من چگونه نداشتنت را در سکوت تنهائی خویش بر دلم آتش زدم  و علاوه بر من که همه‌ی این جذبه ها را زندگی می‌کردم، تو هم بودی و می‌دیدی غرامت دادن ام را!

اشکال کار عشق اینجاست که همیشه آرام اتفاق می‌افتد، اشکال کار من اینکه همیشه یک جای کار می‌لنگد، همیشه وقتی می‌فهمی دچارش شده‌ای که کار از کار گذشته است. سُر خورده‌ای بر دهان مبهم عشق و نظاره می کنی سقوط کردنت را آرام؛

 آرام مثل قدم زدنت، مثل نگاه کردنت! قدمت را که بر می‌داری انگار هزار سال طول می‌کشد تا نوبت به قدم دوم برسد. حرف که می‌زنی، بین کلماتت، هزار فاصله و ویلگول ریخته‌اند انگار! خوب به خاطر دارم که در کوچه، از دور نظاره می کردم تو را، گذاشتم که آرام اتفاق بیفتی، دیدنت به خواب می‌ماند، بیدار نکردم خودم را ،خود را رها کرده بودم، مانند محکوم بر پای چوبه‌ی دار. نزدیک که شدی، ناگاه همه‌ی صداها قطع شد، باد درختان را چون دیوانگان از این سو به آن سو می‌کشاند، اما صدای باد نمی‌آمد و تو چنان گام بر می‌داشتی که انگار این زمین بود که بر محور مسیر قدم هات می‌چرخد. گاه‌گاهی دزدکی نگاه می‌کردی، خوب به خاطر دارم، اما من نمی‌توانستم نگاه از تو بردارم، شجاع شده بودم لابد. حالا که خوب فکر می‌کنم، در می‌یابم که گام‌هایت به مرگ می‌مانست، قدم به قدم، می‌گرفت داشته هایم را؛ وجودم را عریان کرده بود و این خاصیت عشق است که چیزی به کسی نمی‌بخشد و می گیرد هرچه که داری

خوب که نزدیک شدی، نتوانستم بودنت را تاب بیاورم. جراتی نمانده بود حتی برای نیم‌نگاهی، هیچ شده بودم ، قامتم کوتاه شده بود انگار، سنگینی چیزی روی دوشم، خمیده‌ام کرده بود. چیزی نتوانستم بگویم که «از درد های کوچک است که آدم ناله می کند، ضربه که سهماگین شد، لال می شوی »، از من که گذشتی همه چیز سریع شد دوباره، آنقدر سریع که نتوانستم چیزی را از چشمانت بخوانم یا بتوانم چیزی از چهره‌ات را به خاطر بسپرم که در روزگار بی‌طاقتی به‌خاطر بیاورم. خیلی سریع در پیچ کوچه گم شدی، انگار هرگز از این کوچه عبور نکرده بودی، انگار اصلن وجود خارجی نداشتی و اکنون من مانده‌ام و احساسی ناب، که تنها سرمایه من است و به این فکر می کنم که اگر این حرف ها به گوش تو نرسد، چقدر بیچاره ام که اگر دلت را نلرزاند، چقدر تنهایم.

 

جهاد ملی مبارزه با جماع

  در راستای جهاد ملی مبارزه با آنفولانزای نوع ای ، نیروی انتظامی بخش چهارم طرح ارتقای امنیت اجتماعی با عنوان پیشگیری از جماع های پرخطر را به اجرا در می آورد.

  در اطلاعیه ای که عصر امروز در اختیار رسانه ها قرار گرفت ،آمده است از آنجائیکه زنان باردار ۳۰درصد بیشتر در معرض ابتلای آنفولانزای خوکی قرار دارند و برای جلوگیری از حاملگی زوجین محترم ، جماع و نزدیکی بین زن و شوهر تا اطلاع ثانوی ممنوع اعلام شده و با خاطیان به شدت برخورد خواهد شد . در ادامه مدیریت ناجا یادآور شده که این طرح تا پایان خطر آنفولانزا در کشور لازم الاجرا می باشد و از زوجینی که تحمل دوری و فراق! را ندارند در خواست گردیده با درخواست کتبی خود را به معاونت جماع ناجا تحویل داده تا مجوز لازم برای آنها صادر گردد . در این مجوزها پیش بینی گردیده که جماع مجاز بین زوجین در حضور  کمیته انضباطی جماع کشور صورت گردد که این کمیته شامل پزشک معتمد ناجا ، دو افسر متاهل ، سعید مرتضوی و سردار زارعی می باشد .

  ناجا در پایان این اطلاعیه یادآور شده است :امشب ،شب جمعه ، بی شب جمعه

لینک این مطلب در بالاترین

کردانیسم

  

علی کردان طی نامه ای خواستار دریافت بورسیه تحصیلی ندا آقاسلطان در دانشگاه آکسفورد شد . وی در این نامه آورده است که مرگ ندا فقط و فقط از دولت نهم برمی آمد و اصلن این دولت نهم بود که با تقلب در انتخابات و حواشی آن باعث هجوم مردم در خیابان ها و مرگ عده ای چون ندا شد و با افتخار   آمادگی دارد که به نمایندگی از دولت نهم این بورسیه را قبول کند.

   وی در نامه خود به ریاست دانشگاه یادآور شد که ندا یک طرفدار پروپا قرص دولت نهم و وی بوده است و اسناد آن نیز در وزارت کشور موجود می باشد.

 لینک این مطلب در بالاترین و دنباله

و لینک این مطلب در سایت تلویزیون واشنکتن

جنایت قیام دشت

سعید مرتضوی ،معاون دادستان کل کشور از روشن شدن ابعاد جنایت قیام شهر خبر داد . وی در حالیکه لبخندی بر لب داشت ،حادثه را اینگونه به خبرنگاران شرح داد:

روز ۱۳ آبان زنی جوان هنگامی که در حوالی خیابان خاوران قصد عزیمت به منزل خود را داشته  با تهدید چاقو مردی مسن به نام مهدی کروبی و ملقب به (م-ک)به زور سوار بر خودروی اعتماد ملی می شود. کمی جلوتر دوست هنرمند وی با نام میرحسین موسوی و ملقب به (م-م) نیز سوار ماشین می شود. آنها این زن بی پناه را به منطقه ای متروک در حوالی قیامدشت برده و از او می خواهند که به تقلب در انتخابات اعتراف کند ،وقتی با استنکاف این زن روبرو می شوند در کنار جاده دست به تجاوز این زن بیگناه می زنند. کمی بعد  دوست دیگر آن دو  شرور نیز به آنها پیوسته و او نیز مشغول تجاوز می شوند. دو مظنون اصلی اعتراف کرده اند که این فرد سوم م - خ نام دارد که در بین اراذل و اوباش به مرد شکلاتی مشهور است .

مرتضوی وعده داد که به زودی فیلم اعتراف این سه شرور از صداوسیما پخش خواهد شد و از خبرگزاری فارس نیز خواست این خبر را پوشش رسانه ای دهد .

اسم ما رو دزدیدن - دارن باهاش پز می دن

چشم پدر اصولگرایم روشن! دیدید آخرش ما هم اصلاح شدیم ؟ دیدید که ما بدون اوین و کهریزک هدایت شدیم و به مسیر اصلی مان برگشتیم ؟ دیدید که حتی به شیشه و نوشابه هم نیازی نشد ؟ دیدید که این چند روز که در این وبلاگ تخته بود من چقدر رشد کردم ؟ 

درهای توبه هنوز باز بود و ما بعد از کلی فسق و فجور و لجن پراکنی به اسم طنازی هدایت شدیم و دلداده ی رئیس جمهور !من اعتراف می کنم که در زندگی زیاد اهل مستحبات و رعایت مکروهات نبوده ام و لابد کمیت واجبات ما هم لنگ می زده که نتوانستیم دید اشراقی دوستان کیهان را داشته باشیم و بدانیم که خودمان دوست داشتیم هزل میرحسین بنویسیم و خود نمی دانستیم و حالا که دوستان کیهان این نکته را به فراست دریافته اند جای من طنز می نویسند و چاپ هم می کنند . اعتراض هم کردیم و گفتند نوشتی و مجله ات هم اینجا موجود است ،بیا و خودت ببین و ما هم از ترس آن باتوم و شیشه نوشابه نرفتیم .